خطورات ذهنی من، بهانه ای برای نوشتن

به بهانه نوشتن، دغدغه ها و راه حل هایی که به ذهنم خطور کرده را مینویسم

خطورات ذهنی من، بهانه ای برای نوشتن

به بهانه نوشتن، دغدغه ها و راه حل هایی که به ذهنم خطور کرده را مینویسم

قصد دارم با نوشتن در این وبلاگ توانایی نگارش خودم رو بالا ببرم،
چه بهتر که از مزایای جانبی هم بهره برده باشم:
اول اینکه سیر زمانی افکارم رو ثبت کنم
و دوم در ترویج انتقاد همراه راه حل، کمکی کرده باشم

من لیسانس ریاضی محض امیر کبیر خوندم و الان هم در مقطع ارشد رشته بانکداری اسلامی دانشگاه علامه طباطبایی در حال تحصیل هستم.

طبقه بندی موضوعی

۶ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

بومرنگ

۲۰
آذر

امروز بعد از ظهر برای برداشتن برادرم از فرودگاه امام خمینی دیر راه افتادم، برای همین به دقایق ساعت دقیق شده بودم و ساعت رسیدنم رو با توجه به سرعت لحظه ایم و ترافیک های مقطعی به روز میکردم. چون باطری گوشی همراهم خالی شده بود و امکان تماس نداشتم دقیقه به دقیقه برام مهم بود. نمیخواستم تا اونجا برم و بعد بفهمم که دربست گرفته و رفتنم به خاطر هیچ و پوچ بشه. مسیر فرودگاه مسیری هست که این چند وقت زیاد رفتم و همیشه چه ساعت خلوتی و چه ساعت شلوغی یک تله ترافیکی تو این مسیر اذیت کننده بوده

  • فلان فلانی

دوشنبه 16 آذر وقت ارتودنسی داشتم، دکترم رو با تحقیق تو اینترنت پیدا کردم که خواهر یکی از وزرای سابق هست و به طور همزمان هم ریاست بخش دندونپزشکی مرکز درمانی یکی از قوا رو بر عهده داره.

اکثر کارها رو به دستیارش میده که انجام بده و از این جهت مثل اینکه با بقیه ارتودنس ها فرقی نداره. نکته ای که اذیت کننده هست این هست که مثل اینکه برای کلاس کار و یا آموزش دستیارش معمولا خودش تو آشپزخونه میشینه و من هم که درمانم رو با این دکتر 9 ماه هست شروع کردم، راهی جز تحمل ندارم، انگار نه انگار به خاطر اینکه درمان رو این فرد انجام بده اونجا رفتم، نه بخاطر دستیارش.

به خاطر بی دقتی های دستیار خانم دکتر تقریبا هر سری که نوبت دارم یک جایی از دهنم خون میاد و یا به خاطر عدم دقت در کار، تیزی سیم تا نوبت بعدی که سیم رو عوض کنه به لپم گیر میکنه و نتیجش میشه خونریزی و یا آفت؛ درد به کنار، یک جا خوندم که زخم دهان از عوامل سرطان دهان هست، میترسم برای درست کردن ظاهر دندون، جونم رو از دست بدم!

آخرین معاینه که دوشنبه 16 آذر بود، گویا کار خیلی سنگین تر از حد توان دستیار دکتر بود و به همین خاطر خود خانم دکتر خودش اومد. کارش رو با عحله انجام میداد؛ عجله برای نشستن روی صندلی آشپزخونه مطب. سمباده مانندی ورداشت و بی دقت بین دندون هام کشید، پاره شدن لثه هام رو حس میکردم و مزه خون هم دهنم رو گرفت واسه همین آب دهنم رو قورت ندادم و مثل اینکه نگهداشتن آب دهنم یکم کار رو برای دکتر سخت میکرد. دکتر اینقدر عجله داشت که فرصت نداشت دستگاه مکش رو تو دهنم بزاره و به همین خاطر گفت "آب دهنت رو غورت بده" و من هم با دهن پر از خون و آب دهن در جواب گفتم "خونی هست!". انتظار داشتم که اینجا دیگه خجالت بکشه و از دستگاه مکش استفاده کنه، اما با بیخیالی گفت" اشکال نداره، قورت بده!"، گفتم" نجسه" و در جواب گفت"نه، نجس نیست!"

نکته اینجاست که خانم دکتر روسری خیلی محکمی داره، هرچند به محرم و نامحرم هم اعتقادی نداره.

خلاصه "نه، نجس نیست" برای من شده مصداق خیلی چیزها


پ.ن. تب جامعه نسبت به واقعه کشیدن بخیه تو خمینی شهر اصفهان بالا هست.

پ.ن.2. این اولین مطلبی بود که فضای کلان و ارائه راهکار نداشت. اون هم بخاطر اینکه امیدی به اصلاح پزشکا ندرام، به نظرم یکی از بی اخلاق ترین صنف ها هستند.

پ.ن.3. احتمالا پی نوشت دو رو بعداً پاک کنم تا مثل مهران مدیری تو سریال در حاشیه با اعتراض و شکایت پزشکها روبرو نشم. این پی نوشت هم بعد از حذف احتمالی اصلاح میشه

21 آذر 94

  • فلان فلانی

در پست قانونی برای رانندگی قانونی راهکاری برای بهتر شدن چهره خیابون ها و قانونمند تر شدن رانندگی مطرح کردم. حین نگارش چند مساله در همین رابطه، برای حالت های خاص وجود داشت که مطرح نکردم و پاسخی هم بهشون ندادم:

  • فلان فلانی
بار ها حین تحصیل در دوران دانش آموزی فکر میکردم که این مطالب بی کشش با این بیان بچه گانه در کتاب های درسی چه علتی میتونه داشته باشه؟

این همه متن پشت سر هم که نهایتا به علت وجود چند تا تصویر با دفتر روزنامه تمایز پیدا میکرد، این همه کتاب، که اگر فقط از روش رو خوانی هم قرار بود بکنیم وقت کم میاوردیم. هیچ زمانی حتی برای آزمایش هایی که تو کتاب اومده در زمانبندی های آموزش و پرورش دیده نشده. مطالب خیلی اوقات تکراری هست؛ خیلی اوقات هم بسیار سنگین: به طور مثال به قول یکی از دوستانم فیزیک کوانتوم که خیلی از استادای فیزیک هم تو فهمش عاجزن تو کتاب فیزیک پیش دبیرستان مطرح میشه و بعد انتظار داریم که دانش آموزان پیش رشته ریاضی فیزیک کل کشور، کوانتوم رو درک کنن! شاید یکی از علت های این مشکلات تو نظام آموزش و پرورش این باشه:
  • فلان فلانی
مدتی پیش یک نفر رو تو مترو دیدم که خیلی وضع زننده ای داشت، کثیف و مشمئز کننده و از همین هم به عنوان اهرمی برای باز کردن مسیر استفاده میکرد. اخر سر هم یک جای دنج تو قطار نشست و بقل دستی ها هم سعی میکردن فاصلشون رو با طرف حفظ کنن که مبادا با هم تنه به تنه شن و لباسشون کثیف شه. شبیه این موضوع رو هنگام رانندگی هم زیاد دیدم:
  • فلان فلانی

هو الحی،

چند وقتی هست به کالبد شکافی یکی از استرس های روزانم میپردازم، استرسی که موقع رانندگی ذهنم رو مشغول میکنه و اون هم تصادف با خودرو های لوکس هست؛ خودروهایی با توانایی مانور بالا و سرعت بسیار زیاد که اگر رانندش جوان باشه احتمال زیاد در حال ویراژ دادن هست.
قبلا با یه پژویی که در حال ویراژ دادن بود تصادف کردم، طرف لایی کشید و زد به جلوییم (که دیگه شده دو تا جلوییم) و من هم زدم به پژو، اما طبق قانون کسی که از پشت میزنه مقصر هست. نمیدونم که این قانون نسخه برداری از قانون های غربی هست که معمولاً نصفه بومی سازی میشه یا به ذهن قانون گذارای خودمون رسیده.
یعنی کافی هست یه نفر برای اینکه یه نفر رو اذیت کنه بره جلوش و دنده عقب بزنه به کسی که بدش رو میخواد! (مثل کاری که مل گیبسون تو فیلم لبه تاریکی انجام داد) یا وقتی یه نفر لایی بکشه و حادثه ای مشابه اتفاقی که در بالا تعریف کردم بیافته و بد تر از همه اینکه با یک ماشین لوکس هم تصادف کنیم؛ اونوقت هست که ممکن هست کل ماشین ما ارزش کمتری از خسارت وارد اومده داشته باشه و چند سال از زندگیمون سوخت بره.

بعدا به مسائل دیگه ای در رابطه با قوانین راهنمایی و رانندگی، مسائل مربوط به بیمه و گمرک میپردازم اما الان هدفم بررسی بخش دیگه ی ماجرا هست:

  • فلان فلانی